داستان از جایی شروع می شود که شما در قرون جدید(2012)به عنوان یکی از نوادگان الطیر(پرنده) به نام دزموند مایلز هستید که گارگر یک کافه است در این جابه یک مشکل بر می خوریم که قاتلینی که در قلعه الموت زندگی می کردند مقطوع نسل بودند البته ادم های بدی نبودند فقط آدم های بد رو میکشتند و فرمانده ی انها حسن صباح بود که در اخر هم با حقه بازی های نوه ی چنگیز وحشی تسلیم شدن و اون وقت وحشی بازی نوه ی چنگیز مغول وحشی گیریش گل کرد و همه رو قتل عام کرد در هر صورت مردمان بدی نبودند ولی شایعات بدی در مورد انها وجود داشت البته مراجعه شود به کتاب خداوند الموت(حسن صباح)مقدمه:عقیده ی قاتلین یکی از شاهکارهای یوبی سافت هست که سازندش هم یک خانم هست(جید ریموند)(باز ایول خانوم ها ما پسرها که از این عرضه ها نداریم)تیم بزرگی رویش کار کردند بازیی خوب در حد عالی هستش بعد به گفته ی خانم ریموند هر چیزی که در بازی موجود هستش مطابق با اون چیزی هستش که در هزار سال پیش در دنیای واقعی موجود بوده وفکر میکنم این بازی ساختش به چهار سال به طول انجامیده
برمیگردیم به داستان الان مثلا شما دزموندید بعد شما را گروهی به نام معبدیان گرفتند میخواهند از حافظه و خاطرات ژنتیکی شما که از جدتان الطیر به ارث برده اید استفاده کنند تا به ارتیفکتی به نام جام مقدس دست پیدا کنند به همین دلیل شما را زندانی کرده اند تا با استفاده از دستگاهی به نام انیمیوس به شما کمک کنند تا به حافظه جد بزرگوار خود بروید(البته باید اشاره کنم که وقتی شما دزموند رو مبینید یک شک از نوع الکتیریکی به بدنتان وارد می شود و بلند میشید میگید الطیر کو؟ اینجا باید صبر کنید)
سه دمویی که در سال 2007 انتشار یافت کمی داستان بازی را برای ما روشن کردکه به آن می پردازیم:نیکو بلیک(Niko Bellic) شخصیت اول بازی در روسیه زندگی می کند، زندگی او سخت است و پول چندانی نیز به عنوان پس انداز ندارد جزوء خانه ای که در آن ساکن است او بیشتر با سرقت پول خود را به دست می آورد و حتی قتل ها و کار های خلاف زیادی رانیز انجام داده است.
از جنگ جهانی دوم چه میدانید؟ شاید اگر این سوال را از گیمر ها بپرسند به طور مفصل تاریخچه ای را برای شما بگویند چون یکی از سوژه هایی که به خوبی خود را در میان بازیها جا کرده همین جنگ جهانی است. با استفاده از این سوژه تا به حال بازیهای بسیار موفقی ساخته شده اند که اکثرا بصورت اکشن اول شخص یا استراتژی بوده اند. شاید بهترین مثالها در سبک استراتژی برای جنگ جهانی دوم تا به حال عناوینی مانند Commandos و یا Panzers Phase 1 & 2 بوده اند. اما با ورود Company of Heroes ، به نظر میرسد که این لقب دیگر در اختیار Commandos و Panzers نیست !
ادامه مطلب ...آسمان در سیاهی شب لحظه ای با نور آتش بازی های مردم ونیز در جشن صورتک روشن می شود، و دوباره در تاریکی فرو میرود. در این میان اشراف زادگانی که برای جشن آمده اند با دیدن زنانی زیبا وارد جشن و رقص و پایکوبی می شوند. صدای قدم های مرموز و دلهره آوری به گوش می رسد. گویی مرگ با قدم هایش به کسی نزدیک و نزدیک تر می شود. در یک لحظه اتفاقی رخ می دهد اما چه شده؟ اشراف زادگان به دوست خود در میان ازدحام جمعیت خیره می شوند. دوستشان آرام دست خود را بر روی گردنش می برد و ناگهان سیل خون بر روی دستش جاری می شود و با افتادن بدنش چهره مرگ که صورتش را با کلاهی بلند پوشانده نمایان میشود. آری اون کسی نیست جز قاتل معروف اهل
ادامه مطلب ...آلن ویک یک نویسنده میباشد که رمانهایی در سبک ترسناک مینویسد و رمانهایش بسیار پرفروش نیز هستند. آلیس نامزد آلن ویک است. از زمانی که آلن با آلیس آشنا میشود، خوابهای عجیبی به سراغ او میآیند. آلن میفهمد که این خوابها بسیار شبیه به همان داستانی است که خودش در کتاب اولش نوشته است. آلن دچار مرض بیخوابی مزمن میشود.
ادامه مطلب ...در آغاز Red Alert 3 همه چیز برای نیروهای اتحاد شوروی ترسناک پیش می رود و نیروهای متفقین در حال حرکت به سمت مسکو هستند و رهبر اتحاد شوروی از ترس خود به دروازه ی کرملین چنگ زده است.اما نیروهای اتحاد شوروی در یک اقدام دیوانه وار که از روی ترس خود انجام می دهند به سمت آزمایشگاه خود حرکت می کنند جایی که در آن جا بروی ماشین زمان کار می کرده اند تا اینکه با استفاده از آن به عقب برگردند و انیشتین را که مخترع اکثر ابزار پیشرفته ی نیروهای متفقین است از میدان خارج کنند.
ادامه مطلب ...توم ریدر 1
لارا توسط فردی به نام لارسون که برای تاجری به نام ژالکین ناتلا کار میکند اجیر میشود تا یک شی باستانی به نام Scion را پیدا کند.لارا به پرو میرود تا در مقبره Qualopec به جستو جوی این شی مرموز بپردازد
اما همین که لارا موفق میشود Scion را پیدا کند مورد حمله ی لارسون قرار میگیرد که برای کشتن لارا امده است.لارا به سلامت از تله ای که برایش پهن کرده بودند فرار میکند وبه مقر ناتلا باز میگردد تا ببیند به چه دلیل کسی که او را استخرام کرده بود حالا قصد جانش را دارد.
اولین دیالوگ اینه: "آنها به من گفتند، فرزند، تو خارق العاده ای. تو برای انجام کارهای بزرگ به دنیا آمده ای. میدانید، انها حقیقت را میگفتند"
در همین حال، هواپیمای پراتوگونیست بازی بالای اقیانوس اطلس سقوط میکند و تنها بازمانده، شخصیت اول است. شخصیت اول به سمت یک بنای مکعبی رو آب که یک فانوس دریایی روی آن سوار است شنا میکند و مشاهده میکند که فانوس دریایی، به زیراقیانوس راه دارد.
شخصیت اول داخل میشود و با مجسمه ی شخصی به نام اندریو رایان، با شعار "نه خدایی و نه پادشاهی، فقط انسان" مشاهده میگردد. با پیشروی بیشتر، شخصیت اول به یک آسانسور میرسد و داخل آن شده و آنرا فعال میکند. آسانسور در حین پایین رفتن، شهر زیرآبی رپچر، شهر خوشبتی و پناهگاهی از جنگهای انسانی که در حین جنگ جهانی دوم ساخته شده را معرفی میکند اما اندریو رایان به جک مشکوک میشود و حدس میزند که مامور کا گ ب یا CIA یا هرجای دیگری باشد.
بعد از عواقب ناشی از جنگ جهانی دوم، جهان بین شرق و غرب به دو قسمت تقسیم شد. این آغازه عصری جدید به نام جنگ سرد بود. ۱۶ اکتبر ۱۹۶۲، رئیس جمهور آمریکا خبری مبنی بر ساخت سلاح هستهای در کوبا توسط اتحادیه شوروی دریافت کرد. جهان از ترس نزدیک شدن جنگ هستهای به خود لرزید. بعد از روزهای سخت مذاکره، شوروی بالاخره در ۲۸تم قبول کرد که موشکهای خود را از خاک کوبا باز گرداند. با تجزیه این واقعه که بعدها به نام بحران موشکی کوبا مشهور شد، به نظر میرسید که بشر هنوز به بقای خود بعد از یک تهدید برای هستیش ادامه میدهد.
اگرچه، یک شرط سری در این معامله وجود داشت که میتوانست به این بحران پایان دهد. نیکلای استفانوویچ سوکولاو "Nikolai Stepanovich Sokolov"، یک دانشمند شوروی که به غرب برده شده بود باید به اتحادیه شوروی بازگردد. دولت امریکا با این شرایط موافقت کرد و سوکولاو را به سرزمین مادری خود بازگرداند. آنها میدانستند که سوکولاو طراح یک سلاح ترسناک بوده است و حالا که سوکولاو به دست آنها بازگشته، شوروی آماده است تا به پیشرفت خود را ادامه دهد. اگر این سلاح کامل گردد، نقطهای برای شروع عصر جدیدی از ترس است.
این بازی داستان زندگی یک پلیس نیویورک است که بعد از ظهر یک روز بی فرجام، هنگام بازگشت به خانه اش متوجه میشود که همسر و فزرند نوزادش توسط افرادی معتاد به طرز فجیعی به قتل رسیدهاند. مکس در جریان بازی، در پی شناسایی و انتقام از مسببان قتل خانواده اش به معتادان جنایتکاری بر میخورد که تحت تأثیر مادهای به نام "v" به این اعمال وحشیانه دست میزنند. در پی جستجوهای بیشتر، او متوجه میشود که مادهٔ "v" نتیجهٔ یکی از پروژههای سری ارتش آمریکا است که به منظور افزایش پایداری نیروی پیاده اجرا شدهاست. ولی به خاطر عدم نتیجهٔ قابل قبول، مدتی پیش رسما متوقف شدهاست و زنی به نام «نیکل هورن» این پروژه را به صورت غیر قانونی و پنهانی ادمه دادهاست. در ادامه بازی مکس پین در جستجوی نیکل هورن از مراحل پرخطری عبور میکند و....
ادامه مطلب ...هیهاچی و کازویا در کاه میشیما زاباتسو مشغول مبارزه بودند و هیهاچی بعد از شکست خوردن از جین این بار اومده بود که کازویا رو شکست بده . هر دو نفر با فنون و حرکات قشنگ مشغول مبارزه شدند که ربات های جک به کاخ میشیما زایباتسو حمله ور شدند
ادامه مطلب ...پانزده سال بعد از تورنومنت پادشاهی مشت آهنین ۲، دنبالهٔ داستان با جون کازاما که زندگی ساکت و آرامی در یاکوشیما با پسر جوان خود، جین که پسر کازویا میشیما نیز بود، شروع شد. درضمن، هیهاچی میشیما هم تکن فرس (یک سازمان که برای حمایت از میشیما زایباتسو اختصاص داده شده بود) را بنا نمود. با استفاده از نفوذی که این کمپانی داشت، هیهاچی مسئول رویدادهای فراوانی که در نهایت به سوق دادن صلح در جهان منجر میشد بود. هنگام یک کاوش در مکزیکو، یک دسته از سربازان "Tekken Force" مورده حمله یک موجود مرموز قرار گرفته و مغلوب شدند. تنها سربازی که جان سالم به در برد توانست پیغام کوتاهی به هیهاچی برساند و کسی را که مرتکب این فاجعه شده به نام "اوگر" یا "گاد آو فایتینگ" توصیف کرد. هیهاچی و یک تیم از سربازان به جستجو رفتند، تا بتوانند کسی را که این جنایت را مرتکب شده بود بگیرند. پس از دیدن شخصیت اوگر، آرزوی خفته در هیهاچی برای فتح جهان دوباره بیدار شد. او به دنبال راهی برای گرفتن اوگر میگشت تا برای رسیدن به هدف خود از او استفاده کند.
ادامه مطلب ...هیهاچی میشیما، مالک قدرتمند و ظالم میشیما زایباتسو "Mishima Zaibatsu"، ناقوس مسابقات قهرمانی مشت آهنین را به صدا درآورد، یک مسابقهٔ مبارزهای همراه با جایزهٔ هزارمیلیون دلاری. دراین تورنومنت هشت مبارز با هم به رقابت میپردازند و یکی از آنها قهرمان شکست ناپذیر جهان که فقط برای انتقام گرفتن از هیهاچی وارده این مسابقات شده بود و جایزه برای او اهمیتی نداشت. نام این مرد کازویا میشیما، پسر هیهاچی بود. هنگامی که کازویا تنها پنج سال داشت، هیهاچی او را از صخرهای به پایین انداخت تا ببیند آیا کازویا واقعاً پسر او هست یا نه(این بستگی به توانایی کازویا داشت که آیا از افتادن جان سالم به در میبرد و از صخره بالا میآمد یا خیر). در حقیقت کازویا جان سالم به در برد، اما یک زخم عمیق بر روی سینهٔ او پدیدار شده بود که به آرامی جان او را میگرفت. شیطان جلوی کازویا پدیدارشد، و به او پیشنهاد فرصتی داد تا در ازای گرفتن روح او، قدرت خود را بازپس گرفته و انتقام خود را از هیهاچی بگیرد. کازویا که با خشم و نفرت پرشده بود، این پیشنهاد را قبول کرد.
ادامه مطلب ...دو سال از اولین تورنومنت مشت آهنین گذشت. در یک شب طوفانی، یک فرد تنها برای بالا آمدن از صخرهٔ سنگی مبارزه میکند تا بالاخره به بالای آن رسید.
میشیما زایباتسو، زیره رهبری کازویا میشیما بیشتر از قبل قدرتمند و فاسدتر و همچنین درگیر مسائل غیرقانونی و نامشروع شده بود. این مسائل شامل: بچه دزدی، اخاذی، قاچاق گونه های درحال انقراض برای آزمایشات غیرقانونی و باج گیری بودند.
داستان از آنجا آغاز میشود که فردی نیمه اهریمن به نام نِرو همراه با دوست د خ ت ر خود کیریه در مراسم مذهبی فرقه شمشیر شرکت میکند.این فرقه کسانی هستند که اسپاردا(پدر دانته که یک اهریمن کامل بود) را پرستش میکنند و نرو و کیریه عضو آن هستند.
که ناگهان دانته رهبر آنها را به نام سانْکتوس را ترور میکند و دو دستیار سانکتوس به نامهای کِرِدو (که خواهر کیریه است.) و اَگنِس برای نجات جان سانکتوس اقدام میکنند و شهر از موجودات جهنمی پر میشود و نرو بعد از مبارزه با دانته و فرار او به دنبال قصر فرقه شمشیر به نام قلعه فورچن میرود.
دانته و لوسیا وارد موزه ای می شوند که در آن محل شی گران قیمت نگه داری می شود بعد از جنگ با شیاطین در موزه دانته با دعوت لوسیا به یک جزیره می رود.در آن جا دانته با مادر لوسیا به نام ماتیر آشنا می شود که هم رزم پدر دانته بوده است. او از دانته درخواست می کند تا آن هارا در جنگ با آریوس یک مرد تاجر که می خواهد دنیا را شیطانی کند وارد جنگ شود دانته سکه ای را به نشانه تصمیمش که مثبت است بر روی زمین می اندازد و جزیره را ترک می کند. و لوسیا به جمع آوری اطلاعات در مورد آرکانا می پردازد که شی لازم برای آریوس برای بیدار کردن آرگوساکس است.
ادامه مطلب ...ظاهر شدن ناگهانی لوسیا سبب آغاز فاصله افتادن بین محاظت از جزیره ی دامری شد.
در همان جزیره ی دامری بود که دانته مادر لوسیا را دید زنی که یکبار در خلاف جهت پیدر دانته (اسپاردا)جنگید، در راه دفاع از نیروهای دامری .
داستان بازی در مورد ساعت شنی وشن های داخل ان (sand) است که در این جزیره
ساخته شده.این ساعت شنی توسط ماهاراجا از این جزیره دزدیده شده وبه هند میره و بعد که پرنس ولشکرش به اونجا حمله می کنند به هین ساعت دسترسی پیدا میکنندو پرنس اونو باز میکنه وشن ها بیرون می ایندو...(داستان پرنس 1)
خب حالا اگه از ابتدای دموی اول پرنسکه من توی cd پرنس پیداش نکردم بگذریم که معلوم نیست ایا پرنس داره ماجرا رو تعریف میکنه یا نه.داستان بدین ترتییب شروع
داستان بازی از این قرار است که امپراطور گریفین می خواست مراسم ازدواج نیکلای، امپراطور جوان و بانو ایزابل را برگزار کند. ولی این مراسم به دلیل حمله ی شیاطین که از کوه آتش بازگشته اند، به هم می خورد. نیکلای به یکی از فرماندهان خود، گودریک می گوید که ایزابل را به قصر تابستانی ببرد و خود نیکلای هم با شیاطین به جنگ می پردازد. بالاخره ایزابل هم تصمیم میگیرد که یک ارتش بزرگ و قوی درست کند تا نیکلای را نجات دهد و... . این یک قسمت کوچک از داستان بازی بود که برایتان گفتم. بعد از این دمو ( همین داستانی که گفتم به صورت دمو پخش می شود ) بازی شروع می شود و از این به بعد، همه چیز دست شما و ایزابل و دیگر سخصیتهایی است که کنترل آنها را در اختیار دارید. از همین دموی اول کار معلوم است که بازی خیلی عالی و با کیفیت عالی طراحی شده و اشکالاتی که در اول نقد گفته بودم، زیاد در بازی تاثیری نمی گذارد. البته همون طور که گفته شد، کمی باعث دلسرد شدن از بازی می شود، ولی با این کیفیتی که بازی دارد، امکانی برای دلسرد شدن وجود ندارد. طراحی دمو ها و مراحل بسیار عالی انجام شده است. در بازی تک نفر، 6 مرحله ی گوناگون وجود دارد که در هر یک از مراحل، کنترل یکی از کلاسهای شش گانه و ارتش مخصوص به آن کلاس را به عهده خواهید داشت.
مثل بیشتر بازی ها، مرحله ی اول بیشتر برای آموزش و یاد گیری بازی کن با نوع بازی کردن و ساخت و ساز و از این جور کارها است. ولی مراحل بعدی هم سخت تر می شود و هم آموزشی در کار نیست و شما باید در همان مرحله ی اول، بدون اینکه به بازید، همه چیز را حسابی یاد بگیرید تا در مراحل بالاتر داستان را خراب نکنید. البته با باختن و پیروز شدن شما داستان تغییر نمی کند. چون شما باید حتما در جنگها پیروز شوید. وگر نه باید درجا بزنید. شما می توانید ارتش خود را با ارایش های مخصوصی قرار دهید که بسیار هم تعیین کننده است. البته شما می توانید این کار را به عهده ی رایانه هم بگذارید که به جز شکست چیز دیگری به شما هدیه نمی کند. پس به نفعتان است که خودتان چیدمان نیروها را انجام دهید تا " کمتر " شکست بخورید. نحوه ی ارتقا قدرت بین قهرمانها هم فرق کرده و از سری های قبلی، خیلی پیچیده تر و گسترده تر شده. در واقع نیوال ( شرکت سازنده ی بازی که به جای بلیزارد آمده است ) سعی دارد که کم کم بازی را از حالت استراتژی به حالت نقش آفرینی تغییر دهد و شاید بعد از نقش افرینی به اکشن سوم شخص، و در آخر هم به اول شخص تغییر دهد!!! کسی نمی داند این نیوال چه بر سر دارد؟!در این بازی، شما می توانید مهارتهای بدردبخوری را یاد بگیرید تا در جنگ کارایی بیشتری داشته باشد و بتوانید دشمن را راحت تر شکست دهید.
به تو در مورد شمشیر و تبر و خشونت وحشیانه می گویم:زمانی که عصر سرمای سفید و نور سفید می آید.
زمانه دیوانگی و خفقان ، زمان نابودی.
“و دنیا در یخ و برف نابود میشود ، منجمد شده ، سرد و پوشیده با برف…”
آیین مقدس اتیلین اگلی…
داستان نسخه چهارم بعد از نسخه اول و دوم اتفاق می افتد و بر خلاف نسخه های قبل این بار داستان پیرامون شخصیتی غیر از دانته در جریان است. پسر جوان و جویای نامی به نام نرو. سالها پیش دروازه تاریکی بروی زمین باز شده بود و موجودات سیاهی شروع به قتل عام انسانها کرده بودند. در ان زمان گروه های مختلفی در برابر ارتش تاریکی ایستادگی کردند اما همه نابود شدند تا اینکه یکی از بزرگترین فرمانده های همان ارتش به نام اسپاردا شروع به مبارزه با هم رزمان خود کرد و توانست بیشتر انها را از زمین بیرون کند و دروازه تاریکی را برای اولین بار ببندد و نگهبانانی برای محافظت از دروازه قرار دهد. بعد ها اسپاردا با یک زن زمینی ازدواج کرد و صاحب 2 فرزند دو قلوی عجیب شد او نام ان دو برادر را دانته و ورجیل نهاد.اسپاردا مرد و پسران او بزرگ شدند. یکی از پسر های اسپاردا با نام ورجیل طمع کرد و با اینکه انسان پر قدرتی بود از خانواده جدا شد و پی قدرت بیشتر رفت.
ادامه مطلب ...گادآف وار دو شما را به زمان عقبتر از اتفاقات داخل ورژن اولش میبرد. کریتوس بعد از شکست دادن اریس خدای جنگ جدید شده است ولی مورد قبول اعضای دیگر معابد یونانی نشده(خدایان او را خدا نمیدانند)چرا که او به شهرهای یونان بی قانونی و جنگ را گسترش داده او تنها راهیی که میتواند به لذت برسد را در این مبیند که ارتش های اسپارتی را رهبری کند تا با یونان جنگ کند وان را تصاحب کند.
ادامه مطلب ...